کد مطلب:88698 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:616

هرگز از سکوت غمگین نمی شود











(ان صمت لم یغمه صمته)

ترجمه: اگر پرهیزگار سكوت كند، سكوت او، او را محزون نمی كند.

شرح: فرد متقی وصی سكوت می كند، كه حرفی پسندیده نداشته باشد، و كسی كه بداند اگر بخواهد سخن گوید، حرف بیهوده و چه بسا باطل كه منجر به گناه می شود، می زند، از سكوت خود خشنود است، اگر صاحب ماری، ماری را در سوراخ خود محبوس كرده باشد، مگر ناراحت می شود، نه هرگز! زیرا بیرون آمدن مار همان و نابود كردن انسانها و بلكه خود صاحب مار همان!

غصه خوردن بر سكوت برای كسی است كه زبان خود را عادت به بیهوده گوئی و سخنان زائد داده است و اهل تقوی به جهت آگاهی از فوائد و ثمرات دنیوی و اخروی سكوت و مفاسد و آفات سخن گفتن مثل خطا و دروغ و غیبت و سخن چینی و نفاق و اهانت و ستیزه جوئی و ایذاء خلق و غیر اینها، خود را عادت داده اند كه بیشتر از مقدار لازم سخن نگویند.

رسول گرامی اسلام می فرمایند: «طوبی لمن امسك الفضل من لسانه و انفق الفضل من ماله، خوشا به حال كسی كه زیاده گوئی را از زبانش گرفت و زیادی مال

[صفحه 570]

خود را انفاق كرد».[1].

امیرمومنان (ع) می فرمایند: اگر كلام تو از نقره باشد، یقین بدان كه سكوت از طلا است.[2].

و در كلمات بزرگان آمده است: لایق ترین چیزی كه در زندان می باشد، زبان است (الیق شی یكون فی السجن هو اللسان)[3]. و نیز گفته شده: زبان كم وزن ولی بزرگ جرم است! (اللسان صغیر الجرم و عظیم الجرم).[4].

ابوبكر بن عیاش می گوید: چهار پادشاه هند و چین و كسری و قیصر اجتماع كردند (كسری لقب پادشاهان ایران و قیصر لقب پادشاهان روم بوده است)، یكی از آنها گفت، من بر آنچه گفته ام پشیمانم و بر آنچه نگفته ام پشیمان نیستم، دومی گفت: من هنگامی كه سخن می گویم و كلمه ای بر زبانم جاری می كنم، آن كلمه مالك من است ولی من مالك و صاحب اختیار او نیستم و وقتی آن كلمه را نگویم مالك آن هستم و آن مالك من نیست، سومی گفت: تعجب می كنم برای متكلم كه وقتی سخن او به سوی او برگردد، كلمه ی او ضرر و زیان به او می زند و اگر رجوع به او نكرد نفع به او نمی رساند (یعنی تعجب از بعضی كه وقتی سخن می گوید، یا به ضرر او تمام می شود، یا نفعی برای او ندارد) چهارمی گفت: من بر برگرداندن آنچه نگفتم قدرتمندتر هستم، تا آنچه گفتم (آنچه از دهان بیرون آمد دیگر برنمی گردد).[5].

گفته اند چهار چیز است كه: هرگز برنمی گردد: 1- سخنی كه گفته شود 2- تیری كه انداخته شود 3- ساعتی كه بگذرد 4- فرصتی كه از دست برود.[6].

[صفحه 571]

امام صادق (ع) فرمودند: سكوت شعار محققین به حقائق گذشتگان و حقائق ثابت و محقق است (و در آن فوائدی است):

1- كلید همه ی راحتیهای دنیا و آخرت است 2- رضایت خداوندی در آن است. 3- سبك كردن حساب 4- حفاظت از خطاها و لغزشها 5- پوششی بر جاهل است كه جهل و نادانیهای او آشكار نشود 6- زینت و زیبائی و ابهت عالم است 7- در سكوت گوشه گیری و انزوای هوای نفسانی است 8- ریاضت و مجاهدت با نفس در آن است 9- شیرینی عبادت 10- از بین رفتن قساوت قلب 11- عفت 12- جوانمردی و مروت 13- تدبر صحیح و فهم و كیاست و عقل.

پس تا مجبور و ناچار نشدی، لب به سخن مگشای و زبان فروبند، خصوصا اگر شنونده اهلیت كلام تو را نداشته باشد.

ربیع بن خثیم كاغذی در برابر خود می گذاشت، و هر چه تكلم می كرد می نوشت و شبانگاه محاسبه می كرد، كه چه به نفع او بوده و چه به ضرر او و می گفت: آه آه نجا الصامتون و بقینا (آه آه سكوت كنندگان نجات یافتند و ما باقی ماندیم (و گرفتار سخن شدیم)!

بعضی از یاران رسول الله مرتب سنگ در دهان خود می گذاردند وقتی می خواستند حرف بزنند و می دانستند برای خدا و در راه خدا و برای انجام وظیفه الهی است، سنگ را از دهان بیرون آورده و سخن می گفتند. بسیاری از صحابه (سكوت می كردند) و گاهی آه بلندی مثل تنفس انسان غمدیده از سینه می كشیدند و مانند اشخاص مریض (كه به زور حرف می زند) حرف می زدند!

و جز این نیست كه سبب هلاكت خلق و نجات آنها در سخن و سكوت است (سخن موجب هلاكت و سكوت موجب نجات است)!

پس خوشا به حال كسی كه معرفت عیب كلام و درستی آن و فوائد سكوت نصیبش شد كه این از اخلاق انبیاء و شعار برگزیدگان است، كسی كه ارزش و مقدار

[صفحه 572]

تاثیر كلام را فهمیده باشد سكوت را شعار خود قرار داده و بدون دقت و تفكر سخن نمی گوید و كسی كه اطلاع و احاطه بر آثار لطیف و خصوصیات دقیق و باریك سكوت پیدا كرده و سكوت را نگهبان امین اسرار و حقائق قلبی خود قرار داده است، البته كلام و سكوت چنین آدم، عبادت خواهد بود و كسی بر این عبادت او آگاهی نمی یابد بجز پادشاه با جبروت كه خداوند متعال است.[7].

ابن ابی الحدید در ذیل این فراز می گوید: پرهیزگار از فوت كلام و سخن نگفتن محزون و ناراحت نمی شود، زیرا سكوت را غنیمت می داند، نه خسران و زیان (لانه یری الصمت مغنما لا مغرما)[8]. آری پرهیزگاران ساكتان ناطقند، آنها گرچه ساكتند ولی روش و منش آنها گویای ارزشهای اخلاقی است آنها مجسمه و تابلوی تمام نمای قرآنند، قرآن هم امر و هم نهی می كند و ساكت ناطق است (القرآن آمر زاجر و صامت ناطق).[9].

رسول اكرم (ص) می فرمایند: چهار چیز است كه فقط مومن دارا است، یكی از آنها سكوت است و آن اولین عبادت است.[10].

امام صادق (ع) می فرمایند: كسانی كه قبل از شما بودند، سكوت را فرا گرفتند و شما سخن را، اگر فردی از شما خواست متعبد و عبادت كننده (با خلوص نیت) باشد، باید سكوت را قبل از آن به مدت ده سال فرا گیرد، اگر این كار را به خوبی انجام داد و صبر بر آن كرد، متعبد می شود و گرنه باید بگوید: من اهلیت آنچه را در نیت دارم، ندارم (ما انا لما اروم باهل).[11].

از نبی اكرم نقل شده كه حضرت به مردی كه نزد ایشان آمده بود فرمودند: آیا

[صفحه 573]

تو را به امری كه وارد بهشت می كند، راهنمائی كنم گفت: بله یا رسول الله! فرمودند: از آنچه خدا به تو داده به دیگری بده، گفت: اگر محتاجتر از دیگری بودم چه طور؟! فرمودند: مظلوم را یاری كن گفت: اگر ضعیفتر از كسی باشم كه یاریش می كنم؟! فرمودند: راهنمای انسان جاهل و احمق باش، گفت: اگر خود، جاهلتر از دیگری بودم؟! فرمودند: «فاصمت لسانك الا من خیر، زبان خود را ساكت كن، جز برای خیر». تو را خوشحال نمی كند این كه در وجودت خصلتی از این خصال باشد، كه به سوی بهشت تو را سوق دهد.[12].

مولی علی (ع) نیز در صفات مومن در نهج البلاغه می فرمایند: «كثیر صمته، مشغول وقته، مومن سكوتش زیاد و وقتش مشغول است».[13] آن قدر به دنبال كار خیر است كه دیگر، وقتی برای كلام و سخن بیهوده ندارد.


كم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی
چیزی كه نپرسند تو خود پیش مگوی


گوش تو دو دادند و زبان تو یكی
یعنی كه دو بشنو و یكی بیش مگوی[14].


آن را كه شراب معرفت نوش كنند
از هر چه به جز اوست فراموش كنند


آن را كه زبان دهند، دیده ندهند
و آن را كه دهند دیده خاموش كنند[15].


امام صادق (ع) می فرمایند: در حكمت آل داود چنین آمده است: «علی العاقل ان یكون عارفا بزمانه مقبلا علی شانه حافظا للسانه، بر فرد عاقل لازم است كه عارف به زمان خود باشد و روی آورنده به شان و امورات خود گردد و بررسی احوال خود كند و حافظ زبان خود باشد.»[16].

[صفحه 574]

«وشا» می گوید: شنیدم از امام هشتم (ع) كه می فرمود: اگر مردی از بنی اسرائیل می خواست عابد بشود می بایست ده سال قبل از آن سكوت اختیار كند.[17].


زبان بسیار سر بر باد داده است
زبان سر را عدوی خانه زاد است


عدوی خانه خنجر تیز كرده
تو از خصم برون پرهیز كرده


نشد خاموش كبك كوهساری
از آن شد طعمه باز شكاری


اگر طوطی زبان می بست در كام
نه خود را در قفس دیدی نه در دام


خموشی پرده پوش راز باشد
نه مانند سخن غماز[18] باشد[19].


اتفاق عجیبی كه برای ابویوسف كه از اكابر علماء ادبیات و بزرگان شیعه و از اصحاب امام جواد و هادی است این كه در پرهیز از لغزشهای زبان گفته:


یصاب الفتی من عثره بلسانه
و لیس یصاب المرء من عثره الرجل


فعثرته فی القول تذهب راسه
و عثرته فی الرجل تذهب عن مهل


(از لغزش زبان به جوان صدمه می رسد و از لغزش پا به مرد صدمه نمی رسد)

(لغزش او در گفتار سر او را می برد و لغزش او در پا زود رسیدن را می برد).

اگر خواهی مرد حقیقت باشی سكوت كن، كه گویند شخصی در چین نزد پیرمرد آگاه و صاحب نظری رفت، و گفت مرا از حقیقت آگاه كن.

پیر گفت: حقیقت ده جزو است: یكی كم گفتن و نه دیگر خموش بودن، «باز» (این پرنده ی شكاری) به سبب خاموشی به دست پادشاهان است و بلبل به جهت آواز خوشش در قفس. چون چشمه در جوش مباش تا از خاموشی، دریا گردی

درین دریا به گوهر هر كه ره داشت، به غواصیش باید دم نگه داشت.

[صفحه 575]

پیر گوی (گوینده ای كه پیر مرد بود) خود ستایی نزد حكیمی لاف می زد، كه بر سه زبان مسلط است و می تواند با آن زبانها نطق كند.

حكیم گفت: بفرمائید كه به چه زبانی می توانید سكوت كنید.[20].

در مجلس معاویه یكی از بزرگان خاموش بود و هیچ نمی گفت، معاویه گفت: چرا سخن نمی گوئی؟

آن مرد فاضل گفت: چه بگویم، اگر راست گویم از تو بترسم و اگر دروغ گویم از خدا بترسم، پس در این مقام سكوت اولاتر.[21].

مرحوم الهی، عارف معارف، در ذیل این فراز (ان صمت لم تغمه صمته) گوید:


لب ار خاموش سازد از تكلم
غمش نبود كه دل دارد ترنم


به خاموشی توان با دل سخن گفت
گهرهای حقائق بی زبان سفت


به خاموشی گل آراید چمن را
هزاران راز گوید یاسمن را


به خاموشی یكی مرد روان پاك
ز باغ دل زداید خار و خاشاك


ز لب چون زشت و زیبا در حجابست
خموشی به ز گفت ناصواب است


ز خاموشی نكوتر گفتن خوش
و اگر ناخوب گوئی باش خامش


ز خاموشی تو را زنهار ناید
كه گفت بد در حسرت گشاید


ز خاموشی خیال مرد هشیار
در آسایش بود ز اندوه و تیمار


به گاه خامشی نادان غمین است
كه گوئی با خیال خود به كین است


هر آن كو در دلش نقش نگار است
به گاه خامشی سرگرم یار است


لبش خاموش و دل در صحبت دوست
كه با دل صحبت دلدار نیكوست


چو غم دارد زبانش گر خموشست
دلش با روی دلبر در خروش است


ببند ای دل لب از گفتن زمانی
كه دلبر گویدت راز نهانی

[صفحه 577]


صفحه 570، 571، 572، 573، 574، 575، 577.








    1. شرح خوئی، جلد 12، صفحه ی 155.
    2. شرح خوئی، جلد 12، صفحه ی 155.
    3. شرح خوئی، جلد 12، صفحه ی 155.
    4. شرح خوئی، جلد 12، صفحه ی 155.
    5. شرح خوئی، جلد 12، صفحه ی 155.
    6. خواندنیهای دلنشین، جلد 1، صفحه ی 100.
    7. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، باب 27.
    8. شرح ابن ابی الحدید، جلد 10، صفحه ی 160.
    9. نهج البلاغه، خطبه 183 صبحی و 182 فیض.
    10. بحار، جلد 77، صفحه 88.
    11. بحار، جلد 78، صفحه ی 228.
    12. بحار، جلد 71، صفحه ی 296.
    13. نهج البلاغه حكمت 333 صبحی- 329 فیض.
    14. ترجمه مصباح الشریعه مصطفوی، صفحه ی 121.
    15. ترجمه مصباح الشریعه مصطفوی، صفحه ی 121.
    16. شرح خوئی، جلد 12، صفحه ی 156.
    17. شرح خوئی، جلد 12، صفحه ی 156.
    18. غمز عیبه مساوی ظهر، (غماز در اینجا بمعنی بسیار ظاهر كننده عیب است.
    19. شرح خوئی، جلد 5، صفحه ی 255- 254 ذیل خطبه 77.
    20. پاسدار اسلام، شماره 90، صفحه ی 38.
    21. خواندنیهای دلنشین، جلد 1، صفحه ی 91.